جدول جو
جدول جو

معنی عمر موصلی - جستجوی لغت در جدول جو

عمر موصلی
(عُ مَ رِ مَ /مو صِ)
ابن بدربن سعید موصلی حنفی. ملقب به ضیاءالدین، مکنی به ابوحفص. از علمای حدیث بود و بسال 557 ه. ق. در موصل تولد یافت و در سال 622 ه. ق. در دمشق درگذشت. او راست: 1- استنباط المعین فی العلل و التاریخ الابن معین. 2- الجمع بین الصحیحین. 3- العقیده الصحیحه فی الموضوعات الصریحه. 4- معرفهالموقوف علی الموقوف. 5- المغنی عن الحفظ و الکتاب بقولهم لم یصح شی ٔ فی هذا الباب. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الرسائل المستطرفه ص 114. الجواهر المضیئه ج 1 ص 387. الزهراء ج 1 ص 56. علماء بغداد ص 158. شذرات الذهب ج 5 ص 101. کشف الظنون ص 80
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ ما رِ مَ / مو صِ)
ابن علی موصلی، مکنی به ابوالقاسم. طبیب و کحّال نیمۀ دوم قرن چهارم هجری. اصل او از موصل بود و در ایام الحاکم بامرالله خلیفۀ فاطمی مصر، به مصر سفر کرد. درگذشت او پیش از سال 411 ه. ق. بوده است. او راست: المنتخب فی علم العین و عللها و مداواتها بالادویه و الحدید، که آن را به نام الحاکم بامرالله تألیف کرد. (از الاعلام زرکلی). رجوع به طبقات الاطباء ج 2 ص 89، معجم المؤلفین ج 7 ص 268 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 89 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عُ مَ)
ابن علی بن مرادبن عثمان بن علی بن قاسم عمری موصلی شافعی. وی ادیب بود و در سال 1147 هجری قمری متولد شد و در 1192 هجری قمری درگذشت و در اسکدار دفن گردید. او راست: 1- دو کتاب که محتوی در حدود سی علم است. 2- کتابی در معانی و بیان. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 769 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 130)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مُ وَحْ حِ)
ابن اسحاق بن عبدالمؤمن مؤمنی، مکنی به ابوحفص و ملقب به مرتضی. دوازدهمین سلطان موحدی در مغرب (مراکش). وی ابتدا والی رباطالفتح بود و بسال 646ه. ق. پس از درگذشت المعتضد برای سلطنت مراکش با وی بیعت شد. و در سال 665 ه. ق. در شورش پسرعمش الواثق بالله به قتل رسید و مراکش به تصرف الواثق درآمد. عمر بن اسحاق به تصوف راغب بود و میلی شدید به سماع داشت و او را ’ثالث العمرین’ لقب داده بودند. (از الاعلام زرکلی از جذوه الاقتباس ص 284، و تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 258، و شذرات الذهب ج 5 ص 32، و الاستقصاء ج 1 ص 205). و نیز رجوع به ابوحفص (عمر بن اسحاق...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِمَ / مو صِ)
ابن حسن بن وحشی نحوی موصلی. مکنی به ابوالفتح. ابوالفرج هبه الله بن حداد کاتب گوید که ابن وحشی نحوی در شهر ’آمد’ شعری از خود برای من خواند. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 121 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ / مو صِ)
ابن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی. مشهور به ابن اثیر جزری و ملقب به عزالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و علی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن عبدالعزیز بن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی. مشهور به ابن دریهم و ملقب به تاج الدین. رجوع به ابن دریهم و به علی (ابن محمد...) شود
ابن ابی بکر بن علی هروی موصلی. مکنی به ابوالحسن. رحالۀ قرن ششم هجری قمری رجوع به ابوالحسن سیاح و نیز به علی (ابن ابی بکربن...) شود
ابن هبه الله بن عثمان بن احمد بن ابراهیم بن رائقۀ موصلی محدث شیعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن هبه الله بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(رِ صِ)
اشاره به مردی کور است که ارادۀ قتل یکی از ائمۀ طاهرین را داشت و بدین منظور عصایی زهرآلود را بر روی پای آن حضرت نهاد و فشرد چنانکه پای حضرت مجروح شد. اما وی در عمل زشت خود توفیقی نیافت و امام از این سوء قصد به سلامت ماند. مردم بدجنس را اگرکور، یا نیمه کور باشند به کور موصلی تشبیه می کنند، و آنان را کور موصلی نامند. خلاصه این لفظ در مقام تحقیر و استخفاف و توهین به کسانی که چشم معیوب دارند به کار می رود. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مِ)
ابن ابراهیم بن محمد مصری حنفی. مشهور به ابن نجیم. و ملقب به سراج الدین. فقیه بود و در ششم ربیع الاول سال 1005 ه. ق. درگذشت. اوراست: 1- اجابه السائل باختصار انفع الوسائل. 2- عقد الجوهر فی الکلام علی سوره الکوثر. 3- النهر الفائق بشرح کنزالدقائق، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین و الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: خلاصهالاثر ج 3 ص 206. هدیهالعارفین ج 1 ص 796. فهرست الخدیویه ج 3 ص 146. فهرس التیموریه ج 3 ص 301. فهرس الازهریه ج 2 ص 290. ایضاح المکنون ص 1151. الکشاف ص 81
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قریه ای است بین تکریت و موصل، و آن منزلگاه قافله ها است. عقر نخستین محل از حدوداعمال موصل است از جانب عراق. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا